داستان كارتون بل و سباستین اینگونه آغاز می شود كه سباستین در حواله ای كوه های پیرنه در فرانسه به دنیا می آید. اما مادرش در همان آغاز كودكی او، به سفر می رود و او را ترك می كند. اما قبل از رفتنش وی را به پیرمردی مهربان می سپارد تا او را بزرگ كند. سباستین زمانی كه به مدرسه می رود، كودكان دیگر او را مسخره می كنند و آزارهای مختلفی به دلیل نداشتن مادر واقعی به او می رسانند. در نتیجه خود را كودكی تنها می بیند. او بیشتر اوقات خود را در دشتها و جنگلهای اطراف سپری می كند تا اینكه یك روز متوجه سگی سفید و بزرگ می شود كه به سرعت در حال فرار است. سباستین متوجه می شود كه نیروهای پلیس در تعقیب سگ هستند. سباستین به سگ كمك می كند و این كمك او باعث می شود كه سباستین و آن سگ به هم علاقه پیدا كنند. سباستین بعد از مدتی متوجه می شود كه سگ از دست صاحبش فرار كرده و متواری است. سگ برای یافتن بچه هایش تلاش می كند. او با خود فكر می كند كه من هم در خانواده ای ناتنی زندگی می كنم. پس بهتر است كه با هم سفری را آغاز كنیم و به دنبال بچه های بل بگذاریم. بله، سباستین نام آن سگ را بل می گذارد و با هم سفری طولانی را آغاز می كنند.