*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
«اسماعیل» که سرپرستی مادر و خواهر و برادر کوچکترش را به عهده دارد، در تکاپوی به دست آوردن کاری است، اما موفق نمی شود. صاحب خانه اش حکم تخلیه گرفته است. نامزدش برای رو به راه کردن عروسی پافشاری می کند، اما« اسماعیل» توان مالی و روحیه مناسبی برای این کار ندارد. تا اینکه طی حادثه ای گرفتار و زندانی می شود و برای رهایی به گروهی خلافکار قول همکاری می دهد. «جواد»، رزمنده ای که سرپرست روزنامه « آذرخش» است به یاری او می شتابد اما به نظر می آید اسماعیل راه بازگشت ندارد...