هشت سال پیش مجله بخارا جشن شصت و هشتمین زادروز بهرام بیضایی را به همراه او و خانواده اش در خانه هنرمندان بر پا کرد و ویژه نامه ای نیز منتشر کرد.این مستند نگاهی دارد به خاطره آن شب .
در ادامه شبهاى بخارا که پیش از این «شب سیدمحمدعلى جمالزاده»، «شب رضا سیدحسینى» و «شب کامبیز درمبخش» برگزار شده بود به مناسبت شصت و هشتمین سالروز تولد بهرام بیضایى مراسمى در شب سه شنبه پنجم دى ماه ۱۳۸۵در تالار بتهوون خانه هنرمندان برگزار شد. حضور وسیع و گسترده استادان، هنرمندان، نویسندگان، دانشجویان تئاتر و سینما و علاقمندان بهرام بیضایى آنچنان بود که تالارهاى بتهوون و ناصرى بصورت ایستاده مملو از علاقمندان این مراسم بود. از چند ساعت قبل از مراسم سالنهاى بتهوون و ناصرى دیگر امکان پذیراى علاقمندان را نداشت. در راهروها و سرسراهاى طبقات اول و دوم خانه هنرمندان علاقمندان ایستاده مراسم را دنبال مىکردند. در میان چهره هاى برجسته نویسندگان و هنرمندان حضور جوانان چشمگیر بود. سرانجام مراسم با خیر مقدم على دهباشى به بهرام بیضایى، مژده شمسایى، نیاسان بیضایى و سخنرانان: آیدین آغداشلو، بابک احمدى، محمود دولتآبادى، مهدى هاشمى آغاز شد. دهباشى از بهروز غریب پور مدیر عامل خانه هنرمندان درخواست کرد که با سخنان خود آغازگر شب بیضایى باشد. بهروز غریب پور با یاد کرد خاطره اى از بیضایى چنین گفت:
افتخار مىکنم که بیضایى در میان ماست
سال ۱۳۴۷ که خیلى از شما به دنیا نیامده بودید ما ارادت خالصانه اى به آقاى بیضایى، کمتر از امروز، نداشتیم. من آن زمان سرپرست و کارگردان گروه تئاتر شهاب کردستان بودم. آقاى بیضایى آمده بودند و سالن ما از جمعیت موج مى زد. چون ایشان صبح با یک مدیر کل ظاهرا بى ادبى رو به رو شده بودند از سنندج رفتند. ما هم نمىدانستیم. ساعت ۴ که قرار بود ایشان را زیارت کنیم شد ۵، شد ۶، شد ۷، شد ۸، شد ۹، شد ۱۰ تشریف نیاوردند امروز من یاد آن موقع بودم و گفتم که حداقل زمان در این مورد آقاى بیضایى را تغییر نداده است.»
وى ادامه داد: «آقاى دهباشى بدون این که با من هماهنگ کنند اسمم را به عنوان سخنران در این مراسم آورده بودند. من به ایشان گله کردم، آقاى دهباشى گفتند یعنى شما در وصف استادتان نمىتوانید صحبت کنید؟ و من دیدم که آقاى دهباشى از من باهوشترند.»
غریب پور در وصف بهرام بیضایى گفت: «یکى از استادانى که هرگز مهرش از دلام نرفته و همواره افتخار کرده ام که شاگرد ایشان بوده ام، بهرام بیضایى است. بهرام بیضایى براى شما امروز کسى است که دهها فیلم ساخته، دهها نمایش نوشته و روى صحنه برده، در رسانه ها از ایشان به کرات شنیدید و حق دارید که به دلیل حجم اخبار کنجکاو باشید براى دیدن او. اما در سال ۱۳۴۶ من جوان شهرستانى در شهر بن بستى مثل سنندج اگر عاشق بیضایى شدم به این دلیل نبود که در مورد ایشان زیاد شنیده بودم. زمانى بود که ما «پهلوان اکبر مىمیرد» را خوانده بودیم، «نمایش در ایران» را خوانده بودیم. جزو دریغهاى زندگى ام است که آن روز آقاى بیضایى را زیارت نکردم. بیضایى مثل تخت جمشید است. کسى نمىتواند انکارش کند. مىتوانید به معمارىاش اشکال بگیرید، ستونى از ستون هایش را حذف کنید، مىتوانید حتى پاره اى از وجودش را به سرقت ببرید اما بیضایى یک بناى تاریخى و معمارى است که با آب و خاک و هوا و عشق ایران زاده و پرورده شده است. من امروز صاحب تالیفاتى هستم و دیدگاهى دارم، اما چراغ راه من و امثال من، بهرام بیضایى بوده است و به دلیل این ویژگى من افتخار مىکنم که میزبان استادم هستم و افتخار مىکنم که بهرام بیضایى هنوز در میان ما هست. با تمام مشکلات ساخته و هنوز مىسازد و این درس بزرگى است براى جوانهایى که فکر مىکنند اگر آقاى بیضایى گلایه مىکند، دیگر قلم و کاغذ را زمین گذاشته و کار نمىکند. ما از بیضایى آموختیم که گلایه داشته باشیم، فریاد نهفته در دل داشته باشیم، دست لرزان هنگام نوشتن داشته باشیم اما دل عاشقمان را هرگز فراموش نکنیم. بیضایى براى همین چراغ راه بود که هرگز اجازه نداد ناامیدىهاى پیرامون او را ناامید کند.
[restrict paid=”true”]
لینک دانلود فیلم مستند شب بیضایی
[/restrict]