*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
سيد رسول، پس از مرگ همسرش با رباب ازدواج مي كند. طاهر علاقه اي به رباب ندارد. او بيش تر وقت خود را با اسب سفيدي كه يادگار مادرش است مي گذراند. رباب براي آن كه طاهر كمتر به مادر خود فكر كند اسب را به جزيره اي مي برد و رها مي كند. طاهر اسب را مي ربايد و در جزيره گرفتار توفان مي شود. اما ...