*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
رادمنش بر اثر ابتلا به سرطان خون در آستانه مرگ است و به همین جهت مورد محبت بسیار تنها دوستش احمدی قرار دارد. احمدی به اصرار دخترش پروین را به عنوان پرستار به عقد وی در می آورد. روزها می گذرد و رادمنش برخلاف آنچه که پزشکاه در مورد مرگ وی گفته بودند همچنان سالم و سرحال می ماند و پروین روزها را با توهمات خود سپری می کند تا اینکه ....