*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
در زمستانی سخت ، مردان دهکده ای فقیر برای کسب معیشت ده را ترک کرده اند. مش بهادر تنها مردی که در ده مانده ، به علت بیماری مشرف به موت است. "رحمان " پسرش تصمیم می گیرد برای تهیه دارو به شهر برود. آقای "موسوی" معلم ده -که یک پایش مصنوعی است - و "اسماعیل " یکی از دوستان هم سن و سال رحمان ھمراہ او می شوند ، برف و سرما، دشواری هایی در حرکت آنها بوجود می آورد. آقای موسوی پیشنهاد می کند که ...