*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
بهنام یک نوجوان دلیر آبادانی بوده که به ورزش کشتی علاقه فراوان دارد. خانواده ی بهنام تمایل زیادی دارد که بهنام تحت نظر مربی کشتی خود “صالح” آموزش ببیند. از طرفی بهروز دوست صالح علاقه زیادی به معلم مدرسه خانم حکیمی دارد. اما در یک شب نیروهای متجاوز عراقی شره آبادان را محاصره می کنند و…