*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
پیرمردی درویش و عارف به نام بابا عزیز در بیابان به سوی مقصدی در حرکت است. او که نابیناست و پیاده طی طریق می کند، نوه خود را که دختر بچه ای هفت ساله به نام ایشتار است به همراه دارد تا مراقب و راهنمایش باشد. ایشتار در طول راه همچنان که پا به پای بابا عزیز می رود پرسش هایی را از او می پرسد و بابا عزیز که با وجود نابینایی و کهنسالی، کاملا هوشیار است ...