*** در صورت درخواست صاحب اثر یا ستاد ساماندهی از سایت حذف خواهد شد ***
خلاصه داستان :
قصه اول (طوطي و بقال): تعداد زيادي از نوجوان ها براي ديدن نمايش، گرد هم آمده اند. راوي، قصه بقالي را تعريف مي كند كه به طوطي اش بسيار علاقه مند است. طوطي كمك زيادي به بقال مي كند و در بازار هم محبوب است. روزي بقال از دست طوطي كه ظرف روغن را شكسته، خشمگين مي شود و با چوب تنبيه اش مي كند. طوطي كه موي سرش بر اثر تنبيه بقال ريخته، فكر مي كند ريختن موي سر ديگران هم بر اثر شكستن ظرف روغن و تنبيه شدن است. قصه دوم (ورود به دنياي عروسك ها): پسر نوجواني كه قسمت «طوطي و بقال» را ديده، وارد استوديوي عروسكي مي شود و درويش (يكي از عروسك ها) براي او مرحله هاي ساخت عروسك ها و فيلمبرداري عروسكي را توضيح مي دهد. قصه سوم (كوه جواهر): پسربچه اي كه در بازار شاگرد يك زغال فروش است، هنگام كار در روياي ثروتمند شدن فرو مي رود و از كار اخراج مي شود. پيرمرد جواهرفروشي پسربچه را استخدام مي كند و با خود به كوه جواهر مي برد. در آنجا، پيرمرد پوست گوسفندي به پسربچه مي پوشاند، تا عقابي او را به لانه اش در بالاي كوه ببرد. پسربچه، عقاب را فراري مي دهد و در قله، جواهراتي را براي پيرمرد به پايين پرتاب مي كند. اما پيرمرد جواهرات را برمي دارد و مي گريزد. پسربچه با عقاب ـ كه نوجوان هاي قبلي را قرباني كرده و لباس هايشان برجا مانده است ـ طرح دوستي مي ريزد و نجات پيدا مي كند. در بازگشت به بازار، به دوست نوجوانش كه نزد جواهرفروش به كار مشغول شده هشدار مي دهد و آن دو با كمك يكديگر جواهرفروش را به كوه جواهر مي كشانند و طعمه عقاب مي كنند.